دیکشنری
داستان آبیدیک
land tie
lænd ta͡i
فارسی
1
عمومی
::
تیر یا جرزی كهقسمتیاز دیوار را بزمیناتصالمیده
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
LAND SAKES
LAND SERVICE
LAND SHARK
LAND SICK
LAND SKY
LAND SO POOR IT WOULDN'T EVEN RAISE A FUSS
LAND STURM
LAND SUITABILITY INDEX LSI
LAND SURFACE TEMPERATURE
LAND SURVEYOR
LAND SWELL
LAND TAG
LAND TAX
LAND TENURE
LAND TENURE SECURITY
LAND TIE
LAND TOO POOR TO RAISE A RACKET ON
LAND UP
LAND USE
LAND VI
LANDAU
LANDAULET
LANDAULET N
LANDDAU
LANDDING
LANDED
LANDED A
LANDED PROPERTY
LANDFALL
LANDFALL N
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید